دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

✿ــــ✿

سکسکه....!!!

دیشب وقتی از دستشویی آوردمت بیرون.... یه دفعه گفتی ... اااا .. مامان چرا این جوری می شم....؟؟؟؟ در حالی که داشتم در رو می بستم گفتم چه جوری...؟؟؟ گفتی این جوری.... هع....!!!!  برگشتم نگات کردم دوباره گفتی ...هع...!!! گفتم آهان این سکسکه ست ...!!!!  و تو هی می خندیدی و بینش سکسکه می کردی و باز بیشتر از این حالت خنده ات می گرفت.... می خواستم بگم نفستو نگه دار تا خوب بشی ولی تو فقط در حال خندیدن بودی....!! این اولین باری بود که سکسکه ات گرفته بود البته توی بزرگی... ...
27 مهر 1391

ماه ذیحجه.....

چه شکوهی دارد این ماه..... چه با عظمت است ذیحجه....!! موسی به کوه طور می رود..... وفاطمه (س) به خانه علی (ع)..... ابراهیم اسماعیلش را به قربانگاه می برد ... و محمد (ص) علی (ع) را به غدیر..... محمد (ص) با اهل بیتش برای مباهله....               و حسین (ع) با همه هستیش به کربلا میرود....   ...
27 مهر 1391

روز اول مهر...

امروز اولین روز فصل پاییزه..... اولین روز ماه مهررررررر.... اولین روز بز شدن مدرسه هااااا.... وااااای سه سال دیگه این موقع دارم تو رو می برم مدرسه چقدر زود می گذره.... سه سال که گذشت سه سال دیگه هم مثل برق می گذره... تو که خودت عاشق مدرسه ای از الان... وسایلت (هر چی گیرت بیاد! از دفتر و مداد رنگی و عروسک و مهر و وسایل آشپزخونه گرفته تا لاک و کفش و....) میگذاری توی کیفت..... میای پیشم میگی... مامان کاری نداری....؟؟ من دارم میرم مدرسه.... خدافظ ! بعدم خودت به خودت می گی ... به سلامت... زود بر می گردم مامان... بعدم می ری دنبال بازیت.... پي نوشت 1 خيلي دوست داري بري مهد کودک چون توي فيلم وودي هم ديدي&nbs...
1 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد